پايگاه اطلاع رسانی گردشگری سفر نيوز

[نسخه مخصوص چاپ ]

SAFARNEWS.COM


سفرهای شگفت انگیز "مرد کسوف ایران"
تاريخ خبر: دوشنبه، 12 اسفند 1392 ساعت: 15:13

به گزارش سفرنیوز، عادت دارد ساکش را ببندد و به مکان‌های ناشناخته و هیجان‌انگیز سفر کند؛ مکان‌هایی که طبیعت بکر دارند و کمیاب‌ترین حیوانات و جانوران را می‌شود آنجا دید.

یک روز سوار کشتی یخ‌شکن می‌شود و به قطب شمال می‌رود و روز دیگر به جزیره آدمخوارها سفر می‌کند. 15 سال است هر کجا ی دنیا کسوفی رخ دهد «حمید خداشناس» آنجا دیده می‌شود. حرف از «مرد کسوف ایران» است؛ کسی که تا کنون از 10 خورشیدگرفتگی عکاسی کرده است. حالا او مدتی است از تازه‌ترین سفر خود به خانه‌اش برگشته. خورشیدگرفتگی آخرین‌بار او را به کنیا کشانده است. با او همراه شدیم تا از خاطرات جدیدترین رصدش در جهان بشنویم.

چندی پیش حمید خداشناس به‌عنوان سخنران اول کنفرانس بین‌المللی خورشیدگرفتگی سال 2014 میلادی در نیومکزیکو انتخاب شد اما این موضوع سوژه دیدار همشهری سرنخ با او نبود بلکه به بهانه عکاسی و رصد از 10 خورشیدگرفتگی در جهان سری زدیم به خانه آقای کسوف تا از خاطرات و حوادث جدیدترین سفرش بپرسیم.

او درباره هیجان‌انگیزترین سفر امسالش می‌گوید: «برای من حتی نام کنیا هم هیجان‌انگیز بود. در تقویمم علامت زده بودم که 12 آبان ماه امسال خورشیدگرفتگی در کنیا رخ خواهد داد اما متاسفانه به خاطر دغدغه‌های علمی‌ام این مسئله را 5 آبان ماه متوجه شدم در حالی که 12 آبان باید به کنیا می‌رفتم به سرعت هر پروژه‌ای را که در دست داشتم کنار گذاشتم و هر چه پول توی حسابم داشتم را برداشتم و راهی کنیا شدم.

به اینگونه سفرها عادت دارم یعنی راستش را بخواهید تا حالا نشده که در یک مکان برای چند ماه سکونت داشته باشم. همیشه در سفر هستم؛ گاهی سوار بر کامیون در جاده‌های خاکی و کویری و گاهی سوار بر کشتی مجهز در اقیانوس‌ها. به همین خاطر این بار هم مانند همیشه با هزینه شخصی‌ام راهی کنیا شدم. 8 آبان ماه به کنیا رسیدم، بررسی‌هایم را آغاز کردم، خورشیدگرفتگی قرار بود کلی و حلقوی باشد و این موضوع می‌توانست سوژه بهترین عکس‌هایم شود.» حمید خداشناس می‌گوید خورشیدگرفتگی سه نوع مختلف دارد، حلقوی، جزئی و کلی: «در خورشیدگرفتگی «جزئی» خورشید مانند هلال ماه دیده می‌شود، درخورشیدگرفتگی «حلقوی»، خورشید مانند انگشتر است که داخلش تیره و تاریک است و در خورشیدگرفتگی «کلی» خورشید برای چند ثانیه کاملا تیره و تار می‌شود.»

من و کنیا

«زمانی که به کنیا رسیدم، باید از دو پارک بزرگ که تنها اسمشان پارک بود و در اصل جنگل‌هایی دست نخورده و طبیعی بودند عبور می‌کردم، مساحت این پارک‌ها به اندازه 5 استان بزرگ در ایران است و قبیله‌های بومی در آنجا زندگی می‌کنند». از آنجا که نزدیک شدن به آنها و آشنا شدن با آداب و رسومشان برای مرد ماجراجوی گزارش ما بسیار هیجان‌انگیز بود او تلاش کرد تا از نزدیک با مردم بومی آنجا آشنا شود: «باید به دریاچه تورکانا می‌رسیدم تا می‌توانستم از کسوف عکاسی کنم، دریاچه تورکانا به نام دریاچه رودلف هم شناخته می‌شود و چهارمین دریاچه بزرگ شرق آفریقاست که از شمال کنیا شروع شده و منتهی‌الیه شمالی‌اش تا اتیوپی کشیده می‌شود.

برای رسیدن به دریاچه باید از خیلی از موقعیت‌های جالب و دیدنی عبور می‌کردم تا به نزدیک‌ترین محل برای عکاسی از کسوف می‌رسیدم، در این راه از دو پارک بزرگ عبور کردم قبیله‌هایی را دیدم که نه برق داشتند و نه امکانات ارتباطی، مردم این قبایل در کلبه‌های حصیری زندگی می‌کردند. جالب است بدانید طبیعت چند فصل را در کنیا دیدم، باورنکردنی بود، هم طبیعت جنگلی داشت و هم صحرا‌های خشک.»

رصد کسوف در طوفان

زمانی که حمید خداشــــناس به محلی می‌رسد که قرار بود در آنجا خورشیدگرفتگی را رصد کند ناگهان طوفان می‌شود و او می‌ماند و هوای طوفانی‌ای که برای آن هیچ برنامه‌ریزی‌ای نکرده بود: «همه چیز به هم ریخت، طوفان سختی وزیدن گرفت، راستش را بخواهید فقط سونامی کم بود. به هر حال همه چیز دست به دست هم داد تاخورشیدگرفتگی را از زیر ابرها در کنیا رصد کنم. سایه‌ای که روی زمین افتاده بود محشر بود و توانستم با دوربین فیلمبرداری تصاویر خوبی بگیرم اما این بار هم حلقه الماس را نتوانستم رصد کنم.» خداشناس می‌گوید 3 سال است که حلقه الماس با او قهر کرده است: «حلقه الماس، حلقه‌ای است که در تماس دوم و سوم خورشیدگرفتگی ظاهر می‌شود، با این حال 3 بار است که من نمی‌توانم از حلقه الماس عکاسی کنم اما مطمئن هستم که در برنامه بعدی‌ام که رصد خورشیدگرفتگی از فضاست می‌توانم حلقه الماس را ببینم.»

او درباره غذاهایی که در این مسافرت‌های هیجان‌انگیز خورده است می‌گوید: «در طول این سفر من علاقه شدیدی نسبت به غذای کنیایی پیدا کردم، آنها تکه‌ای گوشت را روی آتش می‌گذاشتند و بدون هیچ نمک و چاشنی‌ای می‌خوردند. زمانی که طبخ غذای آنها را دیدم دلم نمی‌خواست با خوردن کنسروهایی که همراه داشتم تجربه چشیدن غذاهای بومی را از خود بگیرم.»

دیدن شیر نر و ماده، شانس می‌آورد

در این سفر آقای ماجراجو با حیوانات بی‌نظیری روبه‌رو شده است. بومی‌های کنیا اعتقاد دارند که دیدن شیر نر و ماده در کنار هم در صحرا، یک شانس بزرگ است و نصیب هر کسی نمی‌شود و جالب است بدانید حمید خداشناس در همان روزهای اول ورودش به کنیا یک جفت شیر نر و ماده را در کنار هم دید والبته آقا و خانم شیر به هیچ وجه به او حمله نکردند:«یک جفت شیر نر و ماده در حالی که مشغول عکس گرفتن بودم از مقابلم رد شدند، خیلی هیجان‌زده شده بودم اما در کمال تعجب شیرهای جوان، هیچ توجهی به من و فلاش‌های دوربینم نکردند و از کنارم رد شدند، انگار نه انگار که من را دیده‌اند. می‌توانم به جرأت بگویم در این سال‌ها در کشورهای مختلفی که در آنها عکاسی کرده‌ام، حیوان‌ها به مراتب از انسان‌ها با من مهربان‌تر بوده‌اند.» آقای عکاس باز هم شانس آورد و توانست به جز ثبت لحظه بازی شیرهای کنیایی، از زرافه‌های بومی و تمساح‌های گرسنه نیز عکاسی کند.

او درباره یکی از سفر‌های این چند سال اخیرش می‌گوید: «دراین مدت که من به کشورها و قاره‌های مختلف سفر کرده‌ام تا از کسوف عکاسی کنم چندین بار در جنگل‌ها و بیابان‌ها گم شده‌ام و تا یک قدمی مرگ پیش رفته‌ام، شاید باورتان نشود اما در چنین مواقعی خیلی از حیوانات و پرندگان باعث شدند راهم را پیدا کنم و جانم را نجات دهم، از آنجا که همیشه چند دوربین عکاسی و فیلمبرداری همراه من است بیشتر این تصویر‌ها ثبت شده است. برای مثال می‌توانم از عکاسی از یک جزیره دورافتاده و بکر بگویم، آن روز برای عکاسی به طبیعت رفتم اما متاسفانه راه را گم کردم تا اینکه یک پرنده کمیاب را دیدم . شروع کردم به عکاسی از این پرنده، اما تا می‌آمدم شاتر را بزنم می‌پرید و می‌رفت جای دیگری می‌نشست، دنبالش راه افتادم، او من رااز یک تپه به تپه دیگر می‌برد و در نهایت رفت روی یکی از درخت‌ها نشست، با خودم گفتم همین الان که لنز دوربین را رویش زوم کنم باز می‌پرد اما نپرید، دستم را تکان دادم و باز پرنده بلند نشد. تا آنجا که دلم می‌خواست از آن عکاسی کردم و زمانی که دوربین را پایین آوردم ناگهان کشتی خودمان را دیدم . این پرنده مرا به سمت کشتی راهنمایی کرده بود. هر وقت عکس‌ها و فیلم‌هایش را می‌بینم یاد آن خاطره می‌افتم.»

او عکس یک ایگوآنا را نشان می‌دهد و خاطره‌ای از برخورد با او تعریف می‌کند: «در یکی از سفر‌هایم مانند همیشه دوربین فیلمبرداری‌ام را روشن کردم و از طرفی هم عکاسی می‌کردم. درست به یاد دارم از این طرف به آن طرف می‌رفتم و با هیجان عکس می‌انداختم. هر چند دقیقه با موجودات کمیابی روبه‌رو می‌شدم، از اینکه کشف جدیدی کرده بودم خوشحال می‌شدم، به خودم که آمدم دیدم بین کلی درخت و تپه گم شده‌ام، راه را نمی‌شناختم ساعت‌ها در طبیعت گشتم تا راه رسیدن به همراهانم را پیدا کنم. می‌ترسیدم کشتی حرکت کند و من جا بمانم تا اینکه با یک ایگوآنا برخورد کردم. خیلی عظیم‌الجثه بود. سعی کردم راهم را تغییر دهم تا مشکلی پیش نیاید اما هر طرف می‌رفتم او می‌آمد و راهم را می‌بست نمی‌دانستم چه کنم با خودم گفتم شاید لقمه‌ای چرب برایش هستم و او نمی‌خواهد غذای امشبش را از دست بدهد. شکل و شمایل خاصی داشت. بیشتر از ایگوآنا شبیه به یک دایناسور کوچک بود، او راهم را با جثه بزرگش می‌بست و آخر سر مرا به سمت حفره‌ای بزرگ راند که می‌شد از آن رد شد. به آن ور حفره که رفتم گروهمان رادیدم آنقدر خوشحال شدم که وصفش غیرممکن است و از ایگوآنا تشکر کردم. بعد از سفر، فیلم‌ها را که نگاه می‌کردم مات و مبهوت این برخورد شده بودم.»

او یک خاطره جذاب هم از یک شیر دریایی بزرگ دارد. آقای عکاس می‌گوید: «یک روز در جزیره گالاپاگوس به داخل آب اقیانوس رفتم تا بتوانم از نزدیک از یک شیر دریایی عکاسی کنم. کاپیتان و اعضای گروه در کشتی بودند که ناگهان یک شیر دریایی به سمت من آمد، به سرعت از کنارم رد شد، نمی‌گویم نترسیده بودم اما زمانی که دیدم او با من کاری ندارد ترسم ریخت و توانستم شنا کنم و خودم را به بالای آب برسانم. زمانی که آمدم روی آب و سوار کشتی شدم کاپیتان گفت که به بچه‌های تیم گفتم قایق را بیندازید، شیر دریایی آقای عکاس را خورده است.»

عکاسی در جزیره آدمخوارها

حمید خداشناس در سفرهای ماجراجویانه‌اش به کشورهای دیدنی دنیا ، سری هم به جزیره فیجی زده است. سال‌هاست این جزیره را به عنوان جزیره آدمخوار‌ها می‌شناسند و ورود به این جزیره بسیار سخت است اما از آنجا که آقای ماجراجو استاد سفر به اینگونه جزیره‌هاست تمام سعی‌اش را کرده تا بتواند از بومی‌هایی که در جزیره آدمخوارها زندگی می‌کنند عکس بگیرد. او درباره این سفر عجیب و غریب می‌گوید: «در سال 2009 میلادی به نزدیکی‌های جزیره فیجی رفتم تا از اتفاق زیبای خورشیدگرفتگی عکاسی کنم. می‌دانستم آنجا جزیره آدمخوارها بوده اما 30 سال است که آدمی توسط افراد بومی آن جزیره خورده نشده است .تمام اتفاقات را در نظر گرفتم و با خودم گفتم که هر چه قرار است اتفاق بیفتد، بیفتد، می‌روم کار خودم را انجام می‌دهم. به محض ورودم به جزیره متوجه شدم بیشتر توریست‌های آنجا یا دانشمند بودند و یا افراد ثروتمند آمریکایی که برای تفریح به آن جزیره دلهره‌آور آمده بودند. گارد ویژه‌ای تیم توریست‌ها را حمایت می‌کرد و افراد بومی با بی‌اعتنایی نسبت به توریست‌هایی که آنها را با تعجب نگاه می‌کردند به زندگی روزمره‌شان ادامه می‌دادند. از طرف انجمن‌های مختلف، برای آنها غذا و مایحتاج زندگی می‌فرستاند و آنها دیگردر فصل قحطی به مشکل بی‌غذایی و بی‌آبی برخورد نمی‌کردند، همچنین برایشان مدرسه ساخته بودند اما جالب است بدانید دختر‌های آن جزیره اجازه صحبت با مردان را نداشتند و نباید با هیچ مردی صحبت می‌کردند.»

آقای عکاس می‌گوید گرم‌ترین فصل این جزیره ترسناک تا سردترین فصلش فقط 2 درجه اختلاف دما دارد. 24 درجه بالای صفر، سردترین درجه دمایی آنجاست و گرم‌ترین فصل جزیره فیجی 26 درجه است. او یک عکس از جزیره فیجی نشان می‌دهد و می‌گوید :«آنچه در دست این آدمخوار‌ها می‌بینید نوعی چنگال است که با آن می‌توانند کاسه سر را بشکنند و مغز هر موجودی را که می‌خواهند در بیاورند. من از افراد بومی خواستم تا همراهم باشند و با هم عکس بگیریم این چنگک را روی سرم گذاشتند و زمانی که داشتیم می‌خندیدیم ناگهان دست یکی از آنها لغزید و به کاسه سرم فشار آمد، خیلی دردناک بود.» او عادت دارد هر جا که می‌رود همراه با خود کلی عینک‌های کسوف حمل می‌کند تا به افراد بومی هدیه بدهد، این کار او باعث می‌شود بیشتر کسانی که او را می‌بینند یادشان باشدکه او عکاس کسوف است و موفق شده بارها از لحظه‌های خورشیدگرفتگی عکاسی کند.