سفر به كاروانسراي تاريخي شهرستان آران و بيدگل
شنبه، 30 آبان 1388     ساعت: 13:45

به گزارش سفرنیوز، بنايي در 200 كيلومتري شمال اصفهان در شهرستان آران و بيدگل كه بناي عظيم آن از دور، چشم را در كوير روشن مي‌كند؛ اما با ديدن برخي نابساماني‌هاي درون آن، رؤياي تجربه‌ي يك زندگي متفاوت در كوير، رنگ مي‌بازد.

بعدازظهر يك روز دل‌انگيز پاييزي با جمعي از دوستان، قصد مرنجاب مي‌كنيم. از شهرستان آران و بيدگل پس از پنج كيلومتر جاده‌ي آسفالته و هيجان طي طريق در 45 كيلومتر جاده‌ي خاكي، ديدن مناظر يك‌دست كويري و درختان «گز» و «تاغ»، زيبايي كوير و موسيقي آرام طبيعت جان‌مان را مي‌نوازند.

تابلوهاي نصب‌شده در بين راه، بسيار كوچك‌تر از آن هستند كه بتوانند گمشده‌اي را از دور اميدوار يا راهنمايي كنند. برخي از آن‌ها هنوز ايستاده و برخي ديگر واژگون شده‌اند. نگاهم را بناي عظيم و زيباي كاروانسراي مرنجاب مي‌ربايد. دكل مخابراتي بلندي را از دور در نزديكي كاروانسرا مي‌بينم و با نفسي عميق، آسودگيم را از سفر به كوير نشان مي‌دهم.

به گمان گذراندن اوقاتي خوش و فارغ از هياهوي شهري و اميد به شب را به صبح رساندن در بناي قديمي كاروانسرا كه سال‌هاي دور اطراق‌گاه مسافران زيارتي و كاروان‌هاي تجارتي راه ابريشم بوده است، داخل مي‌رويم.

در بدو ورود، به‌دنبال تابلويي درباره‌ي پيشينه‌ي كاروانسرا و تاريخ آن هستم كه چيزي پيدا نمي‌كنم. هريك از همراهان هر آنچه را درباره‌ي كاروانسرا مي‌داند، براي ديگران مي‌گويد و سرانجام مي‌فهميم كه اين كاروانسرا حدود 400سال پيش به‌دستور شاه‌عباس صفوي با هدف فراهم كردن پناهگاهي براي اطراق چهارپايان و كاروان‌ها و از همه مهم‌تر، ايجاد دژي در برابر حمله‌ي احتمالي دشمنان، بويژه تركمن‌ها و ازبك‌ها در دل كوير ساخته شده است.

نگهبان كاروانسراي مرنجاب دو حجره‌ي خالي در كاروانسرا را نشان مي‌دهد و مي‌گويد: «شب را مي‌توانيد آنجا بمانيد. هنوز به كسي اجاره‌اش نداده‌ام، شانس آورديد». تا تاريك شدن مطلق هوا سرمست ديدن منظره‌ي بكر اطراف كاروانسرا هستيم كه به ناگهان با تاريكي مطلق و وهم‌انگيزي مواجه مي‌شويم. منتظرم با فشار يك كليد، روشنايي به كاروانسرا بيايد؛ اما اين‌گونه نمي‌شود.

نگهبان كاروانسرا مي‌گويد: «اينجا برق را از موتوربرق مي‌گيريم. طول مي‌كشد تا برق بيايد. تازه همين برق را هم فقط آخر هفته در كل كاروانسرا روشن مي‌كنيم، چون مسافر زياد است. بقيه‌ي روزها خودمان چراغ والر روشن مي‌كنيم.»

سرانجام برق مي‌آيد و من با همه‌ي كساني كه از تورهاي مختلف در كاروانسرا اطراق كرده‌اند، دوباره در شعف با كوير بودن، غرق مي‌شويم. جمعي از مسافران مرنجاب اهل دل هستند و در تنهايي خود آواز سر داده‌اند و ديگران گوش جسم و جان خود را تيزتر كرده‌اند تا شب كوير را با سبكي خيال به صبح برسانند.

صبح روز بعد، فرصتي مغتنم است تا كاروانسرا را خوب برانداز كنم. درون كاروانسرا شبيه ساختماني نيمه‌كاره است. انبوهي از مصالح ساختماني در گوشه و كنار آن ديده مي‌شوند. نماي بيروني كاروانسرا مرمت نه‌چندان مناسب آن را نشان مي‌دهد؛ اما نماي داخل، توقف كار را تأييد مي‌كند.

شرايط داخلي كاروانسرا و نابساماني بهداشتي آن كه با حضور چند تور گردشگري، وخيم‌تر هم شده است، بسيار زشت به‌چشم مي‌آيد، به‌طوري كه حجم زباله‌هاي ريخته‌شده در اطراف كاروانسرا و داخل آن، با بوي نامطبوع‌شان كه به‌دليل نبود حتا يك سطل زباله جمع شده‌اند، مجال ايستادن را از هر كسي مي‌گيرد و من از اين مناظري كه تعجب و احتمالا تأسف چند گردشگر خارجي را برانگيخته‌اند، احساس شرم مي‌كنم.

سرويس بهداشتي بيرون محوطه بسيار كثيف و بد بوست. شيرهاي آب آن قطع‌اند و مسافران مرنجاب مجبورند، از لوله‌اي متصل به تنها حوضچه‌ي موجود كه براي شستن دست‌ها و ظرف‌هاست، استفاده كنند.

تورهاي گردشگري پس از يك شب اقامت، آماده مي‌شوند تا براي ديدن درياچه‌ي نمكي كوير مرنجاب كه انتظارشان را مي‌كشد، كاروانسرا را ترك كنند. من و دوستانم در كنار چند نگهبان و كارگر كاروانسرا، مسافران سرخوش از ديدن كوير را كه كم‌ترين توجهي به فرياد‌هاي ملتمسانه‌ي راهنمايان ندارند كه از آن‌ها مي‌خواهند، هرچه سريع‌تر سوار اتوبوس‌ها شوند، نظاره مي‌كنيم. شلوغي‌ها در كاروانسرا به اوج خود رسيده‌اند و ما ترجيح مي‌دهيم، براي نديدن زشتي و كثيفي كاروانسرا و نشنيدن هياهوي انسان‌ها كه اين‌بار سكوت كوير را نشانه گرفته‌اند، مسافتي را در كوير پياده‌روي كنيم.

پس از مدتي، خسته از راه بازمي‌گرديم. اتوبوس‌ها كاروانسرا را ترك كرده‌اند و دو كارگر در حال جمع كردن زباله‌هاي باقي‌مانده هستند. برق دوباره قطع شده است و ما منتظر در حياط كاروانسرا ايستاده‌ايم. يكي از كارگران مي‌گويد: «مي‌خواهيم برق را براي شما روشن كنيم؛ اما مثل اين‌كه از جايي قطع شده است». يكي از دوستان همراه كه مهندس الكترونيك است، به سرعت براي رفع اين مشكل اعلام آمادگي مي‌كند و همراه او مي‌رود. هنوز مدتي نگذشته است كه برق كاروانسرا روشن مي‌شود، اما بلافاصله دوباره خاموش مي‌شود.

اين‌بار كارگري ديگر با شرمندگي چراغي به‌دست ما مي‌دهد و مي‌گويد كه نمي‌تواند برق را به‌خاطر گروه كوچك ما روشن نگه دارد؛ اما براي جبران كردن اين كار و تشكر از مهندس برق همراه ما، از سرويس بهداشتي درون كاروانسرا پرده‌برداري مي‌كند و مي‌گويد: «تا فردا مي‌توانيد از اينجا استفاده كنيد. وقتي اتوبوس‌ها به كاروانسرا مي‌آيند، در اينجا را مي‌بنديم، چون اينجا را هم مثل بيرون به گند مي‌كشند!»

در پاسخ به او مي‌گويم: «اينجا هيچ امكاناتي ندارد. حتا مردم نمي‌دانند زباله‌ها را كجا بريزند. راستي شما با اين همه آشغال كه جمع كرديد، چه كار مي‌كنيد؟» و پاسخ مي‌شنوم: «دفن‌شان مي‌كنيم.»

دوباره ابري بزرگ از انبوه تصاوير پرسش‌برانگيز درباره‌ي كاروانسرا بالاي سرم شكل مي‌گيرد و اين‌بار به ميزان بازگشت زباله‌هاي توليدي مسافران به طبيعت و باقي ماندن بيش‌تر آن‌ها در اين چرخه فكر مي‌كنم.

بار ديگر مي‌پرسم: «من خبرنگار گردشگري‌ام و مي‌دانم اينجا را به سرمايه‌گذار خصوصي دادند تا از آن بهره‌برداري كند. پس او چه كار مي‌كند؟» كارگر نيش‌خندي تلخ مي‌زند و همان‌طور كه به گرداگرد كاروانسرا سر مي‌چرخاند، مي‌گويد: «مگر وضع را نمي‌بينيد؟ كدام سرمايه‌گذاري؟ كار چندماهي است كه تعطيل شده است.»

او ادامه مي‌دهد: «بار اول اينجا را به سرمايه‌گذاري دادند كه دوماه و نيم بيش‌تر دوام نياورد. فروردين امسال شركت سرمايه‌گذاري ... اينجا را گرفت. يك كارهايي كرد، اما براي هر مسأله‌ي كوچكي بايد با ميراث هماهنگي كند.»

وي به حجره‌هاي خالي كاروانسرا اشاره مي‌كند و مي‌گويد: «از اين همه حجره فقط چندتايي قابل اجاره‌اند. سازمان ميراث فرهنگي براي گذاشتن هر كدام از درهاي حجره‌ها بايد اجازه دهد. حالا هم كه چندوقته كار كلا تعطيله!»

طبق معمول از دليل توقف پروژه اطلاعي ندارد. شايد هم از اين‌كه گفتم خبرنگارم، ترسيد و اظهار بي‌اطلاعي كرد. به هر حال، عواقب گفتن چنين گلايه‌هايي در برخي موارد به بركناري همين كارگرها منجر مي‌شود تا پي‌گيري امور مربوط به سرمايه‌گذاران.

شب را با همين اطلاعات ناقص و ديده‌هاي خود به صبح مي‌رسانم و اميدوارم هرچه سريع‌تر بعد از برگشتن، موضوع را پي‌گيري كنم. صبح نه‌چندان زود، كاروانسرا را با همه‌ي زيبايي‌هاي نهفته‌اش و همه‌ي زشتي‌هايي كه ناشي از حضور مسافران در اين بناي تاريخي‌اند، ترك مي‌كنيم.

در طول راه به مصائب مرنجاب و كاروانسرايش مي‌انديشم. به گفته‌هاي مسؤولان سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري كه هرگاه حرفي از جذابيت‌هاي كويري ايران به ميان آمده است، به سرعت به ياد كاروانسراي مرنجاب افتاده و درباره‌ي آن سخن گفته‌اند، فكر مي‌كنم و اميدوارم از همان مسؤولان، پاسخي مناسب درباره‌ي خدمات‌رساني ناقص در اين كوير بگيرم.



درج يادداشت و نظرات

نام:
  ايميل:
توضيحات: